فرد بایستی آیاتی که دربارۀ یک کلمه گفته شده است را استخراج کند؛ مثلاً عرف کلمات قرآن دربارۀ تفکر این است که تفکر به شکل منفی در جایی در قرآن به کار نرفته است؛ پس تفکر منفی نداریم. اگر تفکر منفی هم داشته باشیم واژه‌اش به شکل تفکر نیامده است، به شکل‌های دیگر آمده است. تعقل در قرآن نیامده است و به‌جای آن یعقلون به کار رفته است. تعقل را تلویحا استفاده می کنیم. باید توجه کرد که  عرف قرآن و عرف مردم نباید درهم‌آمیخته شود؛ یعنی واژۀ اختیار به معنای خیرگزینی است؛ اما در عرف مردم به معنای انتخاب است. در عرف مردم به‌جای واژۀ اختیار از استطاعت استفاده کنیم. واژۀ رشد در قرآن به معنای نزول هدایت و نور است؛ ولی هنگامی که پیش دکتر می‌رویم، می‌گوید که بچه‌ات رشد کرده است. می شود به جای رشد گفت بلوغ. مردم باید مثل قرآن صحبت کنند؛ ولی ما در جایگاهی نیستیم که بگوییم که مردم چه بگویند. ما در جایگاهی نیستیم که عرف مردم را تغییر دهیم. هر وقت علامه و صاحب‌امتیاز و شأن شدیم و توانستیم این عرف را تغییر بدهیم آن موقع انجام می دهیم. در این صورت تافتۀ جدابافته می‌شویم. آیات را عمل کن و قرآن را تکثیرکن. قرآن خودش اینها را یاد می‌دهد.