بله درست است. اولاً سوره مدثر خطاب به پیامبر است و در مرحله اول این خطاب‌ها را به خود نمی‌گیریم؛ ولی بعد می‌گوییم چنین قیام‌کننده‌ای برای تحول انسان آمده است و او نباید فَکّر و قدَّر داشته باشد و باید حق را بپذیرد. دلایلش را در آیات مطرح می‌کند و باید فرد این موانع را دور کند. کسی که به سوره مدثر می‌رسد باید بگردد تا بیند چه کسی به او حرف حق زده است و چرا او نپذیرفته است. اگر این موانع را بردارد اهل تفکر می‌شود و تازه به قیام‌کننده نزدیک می‌شود و این مطالب برای او هم صادق می‌شود و به این مرحله می‌رسد که متوجه می‌شود قیام رسول مثلی برای اوست.

قیام لله وضعیتی از انسان است که مقابله می‌کند و می‌ایستد و هر وقت بتواند توجه خودش را به وصفی از وصف کمال جلب کند می‌شود قیام برای ذکر. خدا خودش را در کمال‌ها جلوه می‌دهد.

چون تفکر ماهیتش سیر و حرکت است و لازمه تفکر قیام است و باید ایستاده باشد تا بتواند حرکت کند.

قدر یعنی پیش فرض‌هایی برای خود درست کرده و طبق آن عمل می‌کند

در قرآن 17، 18 بار ریشه فکر آمده و بیشتر هم به صورت تفکر و یتفکرون است. تفکر یعنی پذیرش و انتخاب فکر است. یک جا هم به صورت فکر و تفکیر آمده. تفکیر یعنی خود را الزام کردن به فکر است اما در سوره مثبت نیست. در این جا هم فکّر و قدّر بخش منفی بر قدر سوار شده و به نظر میرسد همراهی قدر با فکر مشکل ساز است. قدر و آن پیش‌فرض ذهنی فرد برای نپذیرفتن حق، مشکل ساز است.